سلام رفقا ! یکی از بر و بکس خیابون بیکر لطف کردن ویه سری از فن آرتا شون رو برای ما فرستادن ممنونیم ازتون خانوم پرستو ولایی ( آیرین ادلر ) ادامه مطلب لطفا :)
میگویم امروز از یک نبرد.... نه نبرد دارای اسب و گرد که شرلوک،آن مخ بیکر.... آمده دنبال واتسون بی فکر! برای رویارویی با موریارتی.... آورده یک فلش با اطلاعاتی آمد جیمز آرام و با خنده.... سلام گفت به شرلوک باجنبه با تعجب دیده زد بر موریارتی.... موری گفت :منم جیم از واحد آی تی کشید تفنگش را سمت اوی....تا که امن گردد خود و جان اوی گفت آن مرد پرخاشجوی.... به آن شرلوک باهوش و روی هر آنچه باهوشی چه باک....قلبت را میسوزانم با آهن مذاب گفت شرلوک به جیمز با غمزه.... که باشم باد شرقی ات بنده همی براشفت جیمز ز لندن...با مزاح گفت :نگو شرل جان همه میخندند گر تو را است اهرم فشار جان و مری.... مرا نیست زین دنیا غمی نه عشق دارم و نه وابستگی.... برو رد کارت به آهستگی گفت شرلوک با خنده....نقشه ها دارم برایت بنده منم که او را ز مرگ نیست باک....چنان میدهم ساز و.کارت به باد که گویی نبودی روزی بر زمین....مادر نزاده تو را فعلن همین .چو جیمز رو کرد به آن مهتری....به آن قوی و بلند اختری بدو گفت نخند با صدای بلند....که خنده ات میشود اشک و جنگ دارم اطلاعاتی از قلب تو....که نابود کند تو و برادر سنگ تو تا که زنگ خورد گوشی جنایت کار.... دوئل میکردند شرلوک و تبه کار که زنگ،آن نجات شرلوک و جان.....جیمز را کرد منصرف کرد یک زمان با تشکر از بازدیدکننده moriarty برای خلاقیتشون
سلام باشه باشه.......خودمم می دونم که خیلی کم کار شدم راستش اولش که کامپیوتر هنگ کرده بود......بعد که اون درست شد نت هنگ کرد....بعد که نت درست شد خودم هنگ کردم :/ ای خدااااااااااااااااااا بیخیال بریم سر کمیکا :) ادامه مطلب فراموش نشه ;)
آپدیت شد
سلام به همگی ! من بعد سالی برگشتم ! راستش این ایام امتحانات واقعا سرم شلوغه سه تا فن آرت خفن از یکی از بچه های خیابون بیکر آوردم که امیدوارم ازشون خوشتون بیاد برین ادامه مطلب
|
|